* مسلم فدایی
لبهای تشنه تو چرا جم نمی خورند
از آب چشمه های ترنم نمی خورند
بر قایق طلایی لبخندها سوار
دیگر نمی شوند و تلاطم نمی خورند
یک قطره از طراوت باران اشک ها
یا نانی از تنور تبسم نمی خورند
مثل گلوی تشنه موسی چرا کمی
از سفره های باز تکلم نمی خورند
لب باز کن به زمزمه هنگام ربناست
افطار را بدون تو مردم نمی خورند
حتی اگر گرسنه بمانند در کویر
شن می خورند بی تو و گندم نمی خورند
در زیر ضربه های سم مست اسبها
لبهای تشنه تو چرا جم نمی خورند
22 آذر 80